آواآوا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره

آوای دلنشین

دیدن روی ماهت تو خواب

سلام عزیییییییییییزم وای وای نمی دونی که چه حس خوبی دارم امروز آخه دیشب روی ماهت رو تو خواب دیدم وااااااااااای که چه لذتی داشت بغل کردنت قیافت خیلی شبیه عکسای سونوگرافیت بود من هی سرتو میذاشتم رو شونم هی دوباره میووردمت جلو و نگات می کردم و قربون صدقه ات می رفتم نمی تونی تصور کنی که چققققققققققدر دوست دارم و با دیدنت عشقم نسبت بهت چند برابر شده بود همه دوستام تو کلوب نی نی سایت یکی یکی دارن زایمان می کنن خیلیاشون زودتر از موعد مقرر!! منم دیگه هر روز آمادگیشو دارم که تو بیای تو بغلم یعنی میشه به این زودیا منم تو رو بغلت کنم و قربون صدقت برم ...
29 مهر 1390

گهواره دخملم - سیسمونی 3

اینم عکسای گهواره خوشگلته که مامان زهرا زحمت کشیده خریده. هم حالت گهواره ای میشه هم ثابت و ارتفاعش هم تنظیم میشه و یک طرفش هم کامل برداشته میشه برای اینکه بذاریم کنار تخت خودمون و من راحت بتونم شبا بهت شیر بدم گل دخترم گیفتات هنوز آماده نشده آماده که شد عکسشو برات میذارم ...
25 مهر 1390

لباسای آوا جوون - سیسمونی 2

اینم از کمد لباسای دخملم اینم ربدشام گرم دخترم که وقتی سردش شد بپوشه تو خونه اینم از حوله کوچیک ربدشامی فربوننننننننننننت بشم اینو بپوشی خییییلی بانمک میشی گلم : من عااااااااااشق این کاپشنتم خیلی شیک میشی اینو بپوشی : اینام کاپشن سرهمیت و دو تا سرهمی خیلی گرم برای بیرون رفتنت تو زمستون: من مییییییمیرم واسه این کاپشن و شلوار برمودات خییییییییییلی ماهه: اینم کلاه و شال گردن خوشملت : ادامه دارد.... ...
25 مهر 1390

پایان هشت ماهگی و ورود به نه ماهگی

سلام عزیزم بالاخره ماه هشتم هم تموم شد و وارد ماه نهم شدیم هوراااااااااا یعنی من الان دیگه پا به ماهم و هر روزی ممکنه که تو عجله کنی و به دنیا بیای هرچند امیدوارم که زیاد عجله نداشته باشی و به موقع بیای باورم نمیشه فقط یک ماه دیگه مونده تا ما بتونیم تو رو در آغوش بکشیم یکی دو روزه حالم اصلا خوب نیست دائماً حالت سرماخوردگی و بی حالی دارم من پاییز و زمستونا همیشه اینجووری میشم و دکترم هم بهم اجازه نداد واکسن آنفولانزا بزنم لابد برای تو بده دوای دردم فقط همونه دیگه سر کار اومدن خییییییییییلی برام سخت شده واقعاً سنگین شدم و نفس کشیدن برام سخت شده و دائماً نفس نفس میزنم اما می خوام از این ور تا می تونم بیام سر کار تا بعد از زای...
21 مهر 1390

اولین قالب وبلاگ تو

سلام دختر کوچولوی دوست داشتنی من می خوام عکس اولین قالبی رو که برای وبلاگت انتخاب کردم برات بذارم که اگه بعداً عوضش کردم این اولین قالب برات یادگاری بمونه     همونطوری که تو عکس هم میبینی ما الان تو آخرین روز ماه هشتم هستیم و داریم به پایان راه نزدیک میشیم چند روزه که بابایی می خواد لوستر و دیوار کوب اتاقت رو وصل کنه اما وقتی میرسه خونه اینقدر خسته اس که تا حالا نشده اما قول داده امروز دیگه وصلش کنه مامان زهرا رفته برات یه گهواره خیییییییییلی خوشگل خریده واسه وقتی میان دیدنت و برای اینکه بذاریم کنار تخنتمون دیشب با بابایی داشتیم سرهمش می کردیم اما خیییییلی پیچیده بود و کامل نشد این کارم باید تکمیلش کنیم. پر...
20 مهر 1390

صفحه فیسبوک تو و انتخاب اسمت

سلام دختر گلم چند وقته برات ننوشتم آخه به خاطر تو استراحت مطلقم الانم دارم خوابیده تایپ می کنم یه چیزی بهت بگم؟ مطمئنم که تو جوونترین عضو فیس بوکی آره عزیزم درست شنیدی خاله شمیم هنوز تو به دنیا نیومدی برات یک پروفایل تو فیس بوک درست کرده و یک ایمیل یاهو به اسم آوا متوسل آره عزیزمفعلا توی نظرسنجی فیس بوکی آوا بیشترین رأی رو آورده منم این اسم رو خیلی دوست دارم هم سادس هم قشنگ و شیکه تا ببینیم چی پیش میاد اینم عکس صفخه فیس بوکته   دوست داری نتایج نظرسنجی در مورد اسمت تو فیس بوک رو ببینی؟ فردا حنا بندون نعیمه است و پسون فردا هم عروسی سعید و نعیمه من می خوام برم اما خیلی نگران تو هستم امیدواررم دختر خوبی باشی ...
12 مهر 1390

چیدن سیسمونی

سلام دختر گلم خوبی؟ خوشی؟ تو شیکم مامان بهت خوش میگذره فسقلی مامان؟؟؟ ظاهراً که خوش میگذره که اینقدر شیطونی می کنی و بالا پایین می پری دیروز بابایی دستشو گذاشته بود رو شکمم اینقدر براش بالا پایین پریدی و لگد زدی که کلللللللللللللی کیف کرده بود و قربون صدقت میرفت دیروز عصر همه خاله ها و دخترخاله ها اومدن خونمون تا اتاق تو رو بچینن و ببینیم که کم و کسری اگه هست بریم برات بگیریم. وااااااااای خیلی حال داد همه چیزتو چیدیم کلی اتاقت خوشگل تر شده اما پرده ات هنوز نرسیده همش دارم بهشون زنگ میزنن ظاهراً تو گمرک مونده می ترسم به موقع نرسه اگه تا وسط مهر نرسه دیگه احتمالا میرم جنس حریرش رو برات سفارش میدم چون اون جنسو موجود دارن اما من دوست...
7 مهر 1390

عکس سونوی پایان 31 هفتگی

سلام عزیز دل مامان خوبی؟؟؟؟ ببخشید که این چند روز نتونستم بیام و برات بنویسم آخه اصلا فرصت نشد سه شنبه 29 شهریور بالاخره وقت سونوگرافیمون بود من با کلی استرس رفتم اونجا بابایی هم اون روزو مرخصی گرفته بود تا بیاد و تو رو ببینه دوتایی کلللللی دلمون تنگ شده بود که قیافه ماهتو ببینیم اما از یه طرفم همش استرس داشتیم نکنه سونوی سه بعدی برات ضرر داشته باشه خلاصه با هزار سلام و صلوات رفتیم اونجا و من به خانم منشی گفتم دکترم برام سه بعدی داده و من هفته 32 هستم و یه بار هم سه بعدی دادم می ترسم برای بچم ضرر داشته باشه اگه میشه نسخه ام رو به آقای دکتر فرزانه نشون بدید اگر چیزهایی که خانوم دکتر خواسته چک بشه تو سونوی دو بعدی هم معلوم میشه من ...
3 مهر 1390

اولین تکونای تو

سلام دخمل کوچوی من قربونت بشم که مثل مامان و بابات اینقدر شیطونی و آرومت نمیگیره یه چند روزی میشه که یه احساسی مثل ویبره موبایل سمت چپ زیر شکمم حس می کنم اولش همش میگفتم خدایا این چیه دیگه نگران شده بودم که نکنه بلایی سرم اومده   اما بعدش فهمیدم که این تکونای تووووووووواه واااااااای هنوزم باورم نمیشه یعنی این تویی که اینقدر تو شکم مامان وول وول می خوری؟؟؟ حالا از دیروز که مطمئن شدم این تکونای تواه دیگه تکون نمی خوری دلم واسه تکونات تنگ شده عزیزم یه حالی به مامان بده شیطون کوچولوی من دیگه شکمم حسابی بزرگ شده حال میکنم وقتی بهش نگاه می کنم  این نشون میده که تو داری بزرگ میشی عزیزم وااااای از اون روزی که لگد زدنت ر...
24 خرداد 1390